حس الانم شبیه آخرین دکتر فعال روی زمینه . دکترای دیگه ام هستن که اتفاقا خیلی هم ماهر ترن ، اما کرونا واسشون اهمیتی نداره و تو قرنطینه ی خونگی به سر میبرن . دکتر خودش مریضه اما داره از آخرین مریضای کرونایی مواظبت میکنه . دلخوشیش اون لحظه ایه که مریض هاش سالم و سلامت ازش تشکر مسکنن و میرن . تا اینکه آخرین مریض مرخص میشه ، خودش میمونه و خودش . یه چند دقیقه بعد آخرین زانو میزنه و حالش بد میشه . و در حالی که داره داره نفس نفش میزنه و هنوز کمس امید داره که بیاد نجاتش بده ، آروم آروم با بغضی که تو گلوش داره و اشکی تو چشماش جمع شده ، میمیره .
درباره این سایت